یکی از دوستان که به تازگی دبیر رشته یکی از دروس در هنرستان شهر .... شده در تاریخ 29 /10/ 89 این داستان رو برام تعریف کرد که بد نیست بدونید .
میگفت تو کلاس درسم شاگردی داشتم که معتاد بود و هر جلسه درسی اش با جلسه قبلی اش کلی متفاوت بود . وقتی که نعشه بود وسایلای تو کلاس رو یا میشکست یا پرتاپ میکرد بیرون و وقتی حال داشت بچه هارو دور خودش جمع می کرد و نمیزاشت به درس توجه کنند .
بعد از چند بار اخراج از کلاس دیگه تصمیم گرفتم به مدیر بگم . به هر حال بعد از گفتن به مدیر تصمیم بر آن شد که از مدرسه اخراج شه و همین جور هم شد .
هفته بعد که کلاس اومدم دیدم که سر جای خودش نشسته و داره منو نگاه میکنه . بهت زده سریع رفتم پیش مدیر و گفتم مگه این اخراج نشده بود؟ پس چرا تو کلاس هستش . مدیر بعد آهی بهم گفت که ما دیگه حق اخراج کردن نداریم .
گفتن دانش آموز باید درس بخونه . منم که متحیر مونده بودم سریع از والدینش تقاضا کردم که به مدرسه بیان . وقتی که اومدن پدرش همون اول بهم گفت که تو رو خدا بزارید بیاد مدرسه چون تو خونه بقیه برادر و خواهراشو اذیت میکنه . دیگه نمیدونستم چیکار کنم .
عناوین یادداشتهای وبلاگ
دسته بندی موضوعی
دوستان